روح الله موسوی خمینی

خانواده

پدر

پدر او سید مصطفی موسوی فرزند علامه جلیل‌القدر سید احمد موسوی در ۲۹ بهمن ۱۲۴۱ هجری شمسی (۲۹ رجب ۱۲۷۸ هجری قمری) در شهرستان خمین «۱» به دنیا آمد. مقدمات را در خمین نزد میرزا احمد خوانساری آموخت. علاقه و ارتباط نزدیک استاد و شاگرد، باعث شد که سید مصطفی دختر میرزا احمد را به همسری برگزیند. پس از ازدواج برای ادامه تحصیلات راهی اصفهان شد و بعد از مدتی به نجف اشرف و سامرا هجرت کرد و بیش از پنج سال از محضر بزرگانی چون میرزای شیرازی سود برد و در زمره علما و مجتهدین عصر خود قرار گرفت. به دعوت مردم خمین به این شهر بازگشت و زعامت و پیشوایی اهالی خمین و حومه را عهده دار شد. تاریخ بازگشت را سال ۱۳۱۲ه . ق . برابر با ۱۲۷۴ ه . ش در خاطره ها ثبت کرده اند«۲». مقاومت سید مصطفی در برابر زورگویان حکومتی که همگی حامیان خان‌های آن روز بودند و حمایت‌های او از مظلومان شهری و روستایی، عرصه را بر زمین‌داران خمین تنگ کرده بود و راهی جز به شهادت رساندن آن عالم بزرگوار، پیش پای خود ندیدند. در تاریخ اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی ( ذی‌الحجه ۱۳۲۰ قمری) در راه خمین به اراک مورد سوء قصد اشرار قرار گرفت و بر اثر اصابت چند گلوله در چهل سالگی به شهادت رسید. پیکر آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گردید و در آنجا دفن شد.
علامه سید احمد موسوی مشهور به “هندی” پدر آیت‌الله سید مصطفی موسوی، از آن رو به “هندی” شهرت یافته بود که سال‌ها پیش نیای بزرگوارش، به انگیزه تبلیغ دین از نیشابور به کشمیر هجرت کرده بود و در آنجا به شهادت رسید. از آن پس به رسم و سپاس مردم هند، به “دینعلی شاه” لقب گرفت. پدر سید احمد از نوادگان میرحامد حسین، صاحب عبقات الانوار است«۳». سید احمد پس از شهادت پدر، کشمیر را به قصد نجف ترک گفت و در آن شهر به اجتهاد دست یافت. وی بنا به درخواست مردم خمین، نجف را ترک گفت تا امور شریعت آنان را به عهده گیرد. در خمین با بانویی به نام سکینه عقد همسری بست و بعد از سه دختر، خداوند به او فرزندی داد که نامش را مصطفی نهاد. سید احمد در اواخر سال ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ قمری وفات می‌کند«۴».

مادر و سرپرست

هاجر خانم مادر امام خمینی، زنی از خاندان علم و تقوا و فرزند آیت‌الله میرزا احمد خمینی المسکن خوانساری الاصل، از علما و مدرسین والا مقام است«۵». روح الله دایه‌ای نیز به نام ننه خاور داشت. پدر امام به ننه خاور گفته بود: ” تا وقتی که پسرم روح الله را شیر می دهی، دست به سوی هیچ سفره‌ای جز سفره خود و یا غذایی که از خانه من برای تو فرستاده می شود، دراز مکن” «۶». امام خمینی پنجمین ماه عمر خود را با درد یتیمی آغاز کرد و از آن پس مادر گرامی‌اش و عمه بزرگوارش بانو صاحبه خانم، تربیت او را عهده دار بودند.
پس از دو سال و نیم از جنگ بین‌المللی اول اجساد کشته شدگان جنگ، شهر را به عزا و وبا مبتلا کرد. ماست موثرترین دارو برای کاهش آثار وبا بود اما قشون روس، ماست‌ها را از خانه می‌گرفتند و خود را ایمن می‌کردند. مادر گرامی روح الله، هر از گاه فرزندش را با مشکی پر از ماست به در خانه بیماران می‌فرستاد اما خانه پدری روح الله نیز از گزند وبا مصون نماند و نخست صاحبه خانم، عمه شجاع و فداکار و اندکی پس از او در سال ۱۲۹۷ شمسی (۱۳۳۶ قمری) «۷» هاجر، مادر روح الله، دار فانی را وداع گفت«۸».

اعضای خانواده پدری

حاصل ازدواج آیت‌الله سید مصطفی موسوی و هاجر خانم سه پسر و سه دختر بود. سید مرتضی (معروف به پسندیده) برادر امام خمینی  از علمای جلیل‌القدر که در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۵ در سن ۱۰۰ سالگی در قم درگذشت و پیکر وی پس از تشییعی باشکوه اقامه نماز میت توسط مرحوم آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت، در مسجد بالاسر واقع در جوار حرم حضرت معصومه(س‌) به خاک سپرده شد. برادر دیگر امام آقا سید نورالدین (هندی) که در مرداد ۱۳۵۵ به رحمت ایزدی پیوست. سه دختر آیت‌الله سید مصطفی عبارتند از: فاطمه خانم، آغازاده خانم، مولود آغا خانم «۹».

ازدواج و خانواده

امام خواستگاری اول خود را در ۲۵ سالگی انجام داد اما دختر سید محمد کمره‌ای ازدواج با ایشان را نپذیرفت «۱۰». برای بار دیگر در سن ۲۷ سالگی اقدام به خواستگاری کرد و همسر گزید که حاصل این پیوند خجسته، سه پسر و پنج دختر بود که از این میان یک پسر و دو دختر، اندکی پس از تولد، به رحمت خدا رفتند. اسامی این فرزندان به این صورت است: مصطفی، علی (در چهار سالگی از دنیا رفت)، صدیقه (خانم اشراقی)، فریده (خانم اعرابی)، زهرا (خانم بروجردی)، سعیده (در کودکی در گذشت)، احمد و لطیفه (در کودکی در حوض افتاد و مرحوم شد) «۱۱».  همسر ایشان، دختر حاج میرزا محمدثقفی از روحانیون تهران بود. پیشنهاد این پیوند مبارک را سید محمد صادق لواسانی، دوست و هم‌درس امام داد. روح‌الله جوان، چندین بار به خانه میرزا محمد ثقفی تهرانی، پیغام فرستاد و آنان را از نیت خود باخبر کرد. اما “قدس ایران” که دختری دبیرستانی بود و سخت به تحصیل و زندگی در تهران خو کرده بود، هربار پاسخ منفی داد«۱۲». تا اینکه بر اثر خوابی که خود آن را بیان کرده است، زندگی در قم با روح‌الله را پذیرفت. “خواب‌های متبرک دیدم، فهمیدم این ازدواج مقدّر است. آن خوابی که دفعه آخری دیدم که کار تمام شد حضرت رسول (ص)، امیرالمومنین (ع)، و امام حسن (ع) را در یک حیاط کوچکی دیدم که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند. همان اتاق با همان شکل و شمایل که در خواب دیده بودم. حتی پرده‌هایی که بعدا خریدند، همان بود که در خواب دیده بودم.” «۱۳» چون امام می‌خواستند جلسات درس تعطیل نشود، عروسی را ماه رمضان گرفتند که درس‌ها تعطیل است و با مهریه ۱۰۰۰ تومان عقد کردند «۱۴».
در تمام این سالها – به اعتراف همسر – حتی یک جمله که در آن فرمانی و یا عتابی باشد، میان آنها رد و بدل نشد و او خود می‌گوید: اگر می‌خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می‌آمدند می‌گفتند بلند شو تو نباید بشویی. من پشت سر او، اتاق را جارو می‌کردم. وقتی او نبود لباس بچه را می‌شستم«۱۵».

شخصیت علمی و فرهنگی

تحصیل

تحصیل در خمین
امام خمینی در همان اوان کودکی آغاز به درس کرد و داخل منزل خود نزد معلمی به نام میرزا محمود به خواندن و نوشتن پرداخت و سپس قدم به مکتب گذاشت«۱۶».  در مکتب ملا ابوالقاسم، قرائت و تجوید قرآن را فراگرفت. پیش اساتید دیگری به نام‌های شیخ جعفر و میرزا محمد به درس و آموزش ادامه داد.
پس از اتمام دوره مکتب‌خانه، به مدرسه احمدیه می رود تا درس‌های این مراکز جدیدالتاسیس را نیز تجربه کند. حسن مستوفی، فرزند خاله روح الله که در کودکی همدرس و همبازی هم بودند، می گوید: “ما با هم به مدرسه‌ای می رفتیم که به سبک مدارس فرانسوی، میز و صندلی داشت”«۱۷». در مدرسه نزد شخصی به نام آقا حمزه محلاتی به تعلیم خط پرداخت و پیش از ۱۵ سالگی، تحصیلات فارسی آن روز را به پایان رساند.
تحصیل علوم اسلامی نظیر صرف و نحو و منطق را در محضر یکی از دایی‌های خود به نام حاج میرزا محمد مهدی و برادر خود سید مرتضی پسندیده و آقا نجفی خمینی آغاز کرد و تا سال ۱۲۹۹ شمسی (۱۳۳۸ قمری) به تحصیل مقدمات در محضر آنان ادامه داد«۱۸». ایشان در این سن اخبار کشور و شهر را پی می‌گرفت و در همه فعالیت‌های مربوط به جوانان مدافع شهر، شرکت می‌جست . جمعه‌ها به میدان مشق تیر می‌رفت تا فنون دفاع را بیاموزد.
تحصیل در اراک
سال ۱۳۳۹ ه . ق امام خمینی برای تکمیل تحصیلات خود به اراک «۱۹» رفت. پیش از عزیمت به اراک، نخست تصمیم داشت که به اصفهان برود و در آن ادامه تحصیل دهد، اما آوازه شیخ عبدالکریم حائری یزدی که در آن سال‌ها در همه مراکز علمی پیچیده بود، خمینی جوان را به اراک کشاند. در اراک، وارد مدرسه سپهدار شد و بیدرنگ، منطق را دوره کرد، نحو را به کمال آموخت و به بدیع و بیان احاطه یافت. در این دوره در محضر اساتیدی چون شیخ محمدعلی بروجردی، شیخ محمد گلپایگانی و آقا عباس اراکی تلمّذ کرد«۲۰».
تحصیل در قم
در سال ۱۳۰۱ ه.ش. (۱۳۴۰ ه.ق.) که آیت‌الله حائری حوزه علمیّه اراک را به شهر مقدّس قم انتقال داد، امام خمینی نیز که تازه کتاب مطوّل را شروع کرده بود به قم رفت و در مدرسه دارالشفا مسکن گزید و در حوزه جدیدالتاسیس قم تحصیلات خود را با جدّیت بیش‌تری نزد اساتید بزرگ مانند میرزا محمدعلی ادیب تهرانی، سید محمد تقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی دنبال کرد و با پشتکار و کوشش‌های شبانه‌روزی موفق شد تا سال ۱۳۰۶ ه.ش. (۱۳۴۵ ه.ق.) در ۲۵ سالگی سطوح عالیه را به پایان رسانیده و در حوزه درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کند و پایه‌های علمی و مبانی فقهی و اصولی خود را تحکیم بخشد و به درجه اجتهاد فائق گردد. شاید یکی از کسانی که دیدار با او در زندگی امام تاثیرگذار بوده است، آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری باشد«۲۱».
دو سال بعد، در قم با حاج شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی آشنا شد که فلسفه می‌دانست و در فلسفه غرب نیز دستی داشت. وی در قم داروینیسم و نقد آن را تدریس می‌کرد و مدتی روح‌الله جوان در این درس حاضر شد. استاد دیگر امام در معقول، مرحوم حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی است. محضر درس آن فیلسوف نامی، سه علم را به روح الله آموخت: ریاضیات، هیئت و فلسفه.
از میان همه اساتید امام آن که بیش از همه روح او را اشباع می‌کرد، درس عرفان نظری مرحوم محمدعلی شاه آبادی بود. شش سال، گاه هر روز و گاه هر چند هفته یک روز، نزد او می‌رفت تا کنار فقه و فلسفه، عرفان را نیز بیاموزد. آشنایی امام با عرفان، چنان عمیق و گسترده بود که اگر به فقه و اجتهاد شهرت نمی یافت، اینک همگان او را فقط عارفی سترگ می شناختند که مدار عرفان در عصر حاضر است.
علاوه بر این، در محضر آقا میرزا علی اکبر حکمی یزدی نیز علوم معنوی و عرفانی را در سینه اندوخت، و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمدرضا مسجد شاهی آموخت. از آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی اخلاق و عرفان را فراگرفت و هماره از او به بزرگی و پاک نهادی یاد می‌کرد «۲۲».

تدریس

امام خمینی تدریس کتب فلسفی را در حالی که بیش از ۲۷ سال نداشت آغاز کرد لیکن در انتخاب شاگرد و کتابی که باید مورد بحث قرار گیرد دقت و احتیاط می‌کردند. ضمنا هم‌زمان با تدریس فلسفه، برای افراد شایسته و مورد اعتماد به طور خصوصی عرفان را طرح می‌کردند«۲۳».
در کنار درس فلسفه به تدریس اخلاق همت گماشتند. در آغاز این جلسه خیلی محدود بود و از روی کتاب منازل‌السائرین مطالب را طرح می‌کردند. علاقمندان به درس ایشان آرام‌آرام رو به فزونی نهاد و به طوری که درس اخلاق به دو روز در هفته، یعنی پنجشنبه و جمعه‌ها رسید«۲۴». عمال رضاشاه برای تعطیلی این درس فشار می‌آوردند که با مقاومت امام به نتیجه نرسیدند اما ناچار شدند برنامه درس اخلاق را از مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملاصادق در منطقه دوردست شهر منتقل کردند «۲۵».
تدریس خارج فقه و اصول
تدریس علوم منقول و خارج فقه و اصول را در سال ۱۳۲۵ ه.ش. (۱۳۶۴ ه.ق.) همزمان با ورود آیت‌الله بروجردی به قم آغاز کرد. البته پیش از شروع درس خارج، سالیان درازی به تدریس سطح اشتغال داشت و کتاب‌های فقه و اصول را برای گروهی از فضلا و محصلین شرح و بسط می‌داد. سبک تدریس و شیوه ویژه امام در بررسی مسائل علمی و باریک‌بینی‌هایی که در فقه و اصول به عمل می‌آورد، شاگردان را اهل دقت و تحقیق بار می‌آورد. با وجود اینکه برای استفاده از درس ایشان لازم بود پایه‌های علمی محصل تا حدودی بالا باشد اما بزرگ‌ترین کرسی تدریس، از آن ایشان بود«۲۶».
پس از تبعید، در نجف اشرف از امام خواستند که تدریس کنند. ایشان در پاسخ گفته بودند: “حوزه نجف نیاز به درس ندارد و این همه علما جلسه درس دارند.” با اصرار قرار شد درس بگذارند اما در ساعتی که با درس علمای بزرگ تداخل نداشته باشد«۲۷». بسیاری از درس‌خوانده‌های نجف معتقد بودند کسی که در حوزه نجف درس نخوانده باشد عالم و مجتهد نیست و تعدادی از اشکال‌کننده‌های حرفه‌ای به درس امام می‌آمدند اما نمی‌توانستند اشکال کنند«۲۸». امام در شیوه تدریس حوزه نجف تغییراتی دادند، آغاز درس بدون تاخیر، افزودن شهریه‌ها، گرفتن امتحان -که در حوزه نجف رایج نبود- و دادن شهریه بیشتر به کسانی که درسشان را بهتر می‌خواندند«۲۹».
بهمن‌ماه ۱۳۴۸ امام بحث ولایت فقیه را در مسجد شیخ انصاری نجف آغاز کردند«۳۰». در ۱۳ جلسه‌ای که تا ۲۰ بهمن ادامه داشت، از حکومت اسلامی گفتند اما عده‌ای اشکال می‌کردند که شما چه وقت می‌توانید حکومت اسلامی تشکیل بدهید و جواب می‌شنیدند: “در قضایا نباید با این فکر وارد شد بلکه این کار بزرگ دارای ابعاد و مقدمات زیادی است. ما فعلا برنامه‌اش را تنظیم می‌کنیم و الا برنامه‌ای تنظیم شده‌ای باشد که نسل‌های آینده وقتی آمدند دوباره وقتشان برای تنظیم برنامه تلف نشود.”«۳۱»

آثار

سیر تالیفی امام از مسائل عقلیّه آغاز گردیده و در زمینه اخلاقیات و علوم عملیّه و فقه و اصول ادامه یافته است. در حدود ۲۷ سالگی کتاب مصباح‌الهدایه را به رشته تحریر درآورد که بعضی از علمای بزرگ معاصر بر آن حاشیه زده‌اند. در ۲۹ سالگی شرحی بر دعای ماه رمضان نگاشتند و کتاب اربعین حدیث ایشان ۷ حدیث مربوط به مسائل عقلیّه را شامل می‌شود و ما بقی آن مربوط به اخلاقیّات می‌باشد. کتاب‌های دیگر امام عبارتند از«۳۲»:
۴. حاشیه بر نصوص‌الحکم قیصری
۵. حاشیه بر مفاتیح‌الغیب
۶. اسرارالصلوه یا معراج السالکین
۷. رساله فی‌الطب والاراده
۸. حاشیه بر رساله شرح حدیث راس‌الجالوت قاضی سعید و شرح مستقلی بر همان حدیث.
۹. کشف اسرار
۱۰. شرح حدیث جنود عقل و جهل
۱۱. آداب‌الصلوه
۱۲. الرسائل: درباره قاعده لاضرر و لاضرار، استصحاب، تعادل، تراجیح و اجتهاد و تقلید و تقیه. در دو جلد.
۱۳. تحریرالوسیله. متن کامل دوره فقه.
۱۴. البیع: درس‌های فقهی امام خمینی در نجف اشرف.
۱۵. کتاب‌الطهاره: بحث‌های فقهی.
۱۶. تهذیب‌الاصول: تقریرات درس اصول فقه در قم به قلم استاد جعفر سبحانی در سه جلد به چاپ رسیده است.
۱۷. نیل‌الاوطار فی بیان قاعده لاضرر و لاضرار. تقریر درس خارج.
۱۸. رساله فی الاجتهاد و التقلید. تقریر درس خارج.
۱۹. توضیح‌المسائل
۲۰. زبده‌الاحکام
۲۱. حکومت اسلامی یا ولایت فقیه. مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها و درس‌های امام خمینی درباره حکومت اسلامی.
۲۲. مبارزه با نفس یا جهاد اکبر: مجموعه‌ای از سخنرانی‌های امام در نجف اشرف درباره اخلاق.
۲۳. مکاسب محرمه. دو جلد
۲۴. رساله‌ای مشتمل بر فوایدی در بعضی مسائل مشکله

حیات سیاسی و اجتماعی

دوران جوانی

وضعیت آشفته سیاسی و اجتماعی ایران در کودکی و نوجوانی روح‌الله، باعث حساسیت بیشتر امام خمینی به مسائل کشور شده بود. جنگ جهانی اول و نهضت مشروطه و نهضت دلیران تنگستان و میرزا کوچک خان جنگلی از مهم‌ترین اتفاقات دوران نوجوانی روح‌الله بود. آنچه بیش از همه، روح‌الله را در آن سال‌ها به وجد آورد، نهضت جنگل بود. دلیل علاقه روح‌الله جوان به رهبر نهضت جنگل، نقل یک خواب از او و سرودن قصیده‌ای در ستایش میرزا کوچک‌خان جنگلی است. امام خواب خود را برای برادرشان اینگونه نقل کرده‌اند:
“شب بود، اما خورشید همچنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلی‌ها با اسب به این خانه آمدند و میرزا در میان آن‌ها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. بی‌آن که چیزی بگوید: خداحافظی کرد و رفت” «۳۳».
در زمانی که امام به قم رفتند آیت‌الله سید حسن مدرّس نماینده مجلس بود. احتمالا اولین دیدار ایشان به مدرّس در پاییز ۱۳۰۲ و جهت طرح مشکلات منطقه خمین بود«۳۴». پس از این نیز دیدارها در محل مجلس شورای ملی تکرار شد.
در جریان به سلطنت رسیدن رضا پهلوی، حرکت‌های اعتراضی نظیر مخالفت‌های آیت‌الله مدرّس و حرکت آقا نورالله اصفهانی انجام شد اما امام در این سال‌ها معتقد به حرکت‌های فردی نبودند و معتقد بودند که حوزه باید به رهبری یک نفر به طور هماهنگ عمل کند و به همین خاطر از شیوه آیت‌الله حائری تبعیت می‌کردند و حفظ موجودیّت حوزه را مهم‌تر از باقی امور می‌دانستند. البته گاهی با ظرافت مخالفتشان را نشان می‌دادند«۳۵».

پس از آیت‌الله حائری

در ۱۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۲۳ و در اوضاع آشفته و فضای آزادی نسبی پس از رضا پهلوی، امام در پیامی به ملت از قیام برای خدا صحبت کرده‌اند و آن را تنها راه اصلاح دو جهان نامیده‌اند. ” خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده … قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی‌سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می‌کند.” و در ادامه آورده‌اند: ” هان ای روحانیین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! … امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟”. «۳۶»
در همین سال بود که علی‌اکبر حکمی‌زاده، طلبه جوان قمی کتابی ۴۰ صفحه‌ای منتشر کرد که اسرار هزارساله نام داشت که شامل شبهاتی اعتقاداتی بود که زود مشهور شد و علما به فکر پاسخ افتادند. امام در کشف‌الاسرار هم پاسخ به پرسش‌های اعتقادی را دادند و هم به رضاخان تاختند«۳۷». در همین کتاب ایده حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل آن را مطرح ساختند.
پس از رحلت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، سه مجتهد بزرگ آن روزگار، حوزه را اداره می‌کردند. در همین سال‌ها – به ویژه پس از سقوط رضاخان – شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‌الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته‌ای بود که در برابر حکومت کوتاه نمی‌آمد لذا این پیشنهاد از سوی شاگردان مرحوم حائری به ویژه امام خمینی پیگیری شد«۳۸». امام روزانه تا شصت نامه برای علما می‌نوشتند تا از آقای بروجردی بخواهند تا به قم بیاید«۳۹». پس از رحلت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله قمی به مرجعیت رسید اما روح‌الله هرچه اعتبار داشت خرج مرجعیت آیت‌الله بروجردی کرد«۴۰». پس از آیت‌الله قمی، مرجعیت آیت‌الله بروجردی گسترش یافت و در این دوره امام خمینی، شخص مورد اعتماد وی بودند.
امام از طرف آیت‌الله بروجردی عضو هیات مصلحین بودند که مامور اصلاح حوزه بودند. تقریب بین مذاهب، فرستادن نماینده به الازهر، ساختن مسجد و مدرسه در خارج از کشور، اعزام مبلغ به کشورهای اسلامی، تشویق طلاب به آموختن دروس جدید، از جمله زبان انگلیسی از کارهایی است که در زمان آیت‌الله بروجردی انجام شد که امام در آن‌ها شریک و یا بانی اصلاح بوده است«۴۱».
در آغاز ۱۳۲۸ با آغاز زمزمه‌هایی مبنی بر تاسیس مجلس موسسّان – که طرحی برای بازکردن دست شاه بود- شایعه شد که آیت‌الله بروجردی با این مجلس، اعلام موافقت فرموده است. امام خمینی به همراه چند تن از مراجع و علمای وقت، نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله بروجردی نوشتند و از ایشان خواستند که با بیان نظرشان، به این شایعات خاتمه دهند«۴۲». این اقدام هوشیارانه، منتهی به صدور اعلامیه‌ای از سوی زعیم حوزه‌های علمیه شد. ایشان در این بیانیه، هرگونه توافقی را با دولت پهلوی، درباره تاسیس مجلس موسسان، انکار کردند«۴۳». بدین ترتیب دستگاه حکومتی نتوانست از نفوذ روحانیت به نفع مقاصد خود سود برد .
آیت‌الله بروجردی بارها در مواقع حسّاس امام را مورد مشورت قرار می‌داد یا ایشان را مامور گفت‌وگو با رژیم می‌کرد.تنها دیدار امام خمینی با شاه هم در سال ۱۳۲۹ به نمایندگی از آیت‌الله بروجردی اتفاق افتاد و مربوط به خواسته مرجعیت درباره ممانعت از اعدام متهمّین به قتل در حادثه ابرقو بود«۴۴». امام خمینی تا پایان راه، زعیم حوزه را همراهی و یاری کردند چون یکپارچگی و شکوه حوزه را در قدرت و عظمت رهبری آن می‌دیدند. با حوصله‌ای تمام، مدت پنج سال به درس‌های آیت‌الله بروجردی گوش سپردندو حتی به این مقدار نیز اکتفا نفرمودند و درس‌های ایشان را نوشتند و تقریر کردند.

نهضت ملی شدن نفت

آیت‌الله کاشانی به واسطه همسایگی با پدرخانم امام، از قدیم با امام آشنایی داشتند و بعضی روزهای تابستان به مباحثه با هم می‌پرداختند«۴۵». آیت الله کاشانی، نماینده مردم تهران در مجلس شانزدهم، رهبری جناح مذهبی را برعهده گرفت و ضمن ائتلاف با جبهه ملی با محوریت مصدّق و همراهی فدائیان اسلام، زمینه را برای ملی شدن صنعت نفت هموار ساخت. در اوج مبارزات نهضت ملّی شدن صنعت نفت، امام در نامه‌ای به آیت‌الله کاشانی از وی خواسته بود که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کند «۴۶» اما این طور عمل نشد و اختلافات بین مصدّق و آیت‌الله کاشانی موجب تزلزل و سقوط مصدّق شد. پس از این شکست مصدّق و آیت‌الله کاشانی در جامعه منزوی شده بودند اما امام احترام کاشانی را نگه داشتند و حتی در زمان بیماری وی درس خود را جهت عیادت تعطیل کردند«۴۷». در مورد مصدّق بعدها گفته بودند که وی مسلِم نبود و اگر مانده بود بر اسلام سیلی می‌زد«۴۸».
پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاه که خود را مدیون آن‌ها می‌دانست، اداره امور کشو را به آمریکایی‌ها سپرد که این موضوع و رفتار مستشاران آمریکایی، باعث بر انگیخته شدن احساسات ضد بیگانه در ایرانیان شد. فداییان اسلام هم تا دو سال پس از کودتا، به مبارزات خود ادامه دادند، تا این که در آبان۱۳۳۴ در ماجرای ترور ناموفق حسین علا نخست وزیر وقت، دستگیر و محاکمه شدند. امام خمینی به همراه تنی چند از علما، بسیار کوشیدند که از اجرای حکم اعدام آنان، جلوگیری کنند و جهت آوردن فشار بر حکومت، از آیت‌الله بروجردی خواستند که رژیم را از اجرای حکم اعدام نواب صفوی و دوستانش بازدارد؛ لیکن تلاش‌های امام، ثمر نداد. این موضوع که بعد از اختلاف در جریان برخورد آیت‌الله بروجردی با مخالفان نخست‌وزیری زاهدی پیش آمد«۴۹» موجب سردی بیش از پیش روابط با آیت‌الله بروجردی شد، اما امام تا پایان عمر آیت‌الله، احترام به ایشان را رها نکرد. ایشان می‌فرمودند: “آقای بروجردی عَلَم است و ما باید زیر عَلَم ایشان جمع بشویم.” «۵۰» عدم اعتراض آیت‌الله بروجردی به موضوع به رسمیّت شناخته شدن اسرائیل، باعث ناراحتی شدید امام شد به حدّی که چند روز مریض شدند«۵۱».

پس از آیت‌الله بروجردی

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ امام به همراه چندین نفر دیگر به عنوان مرجع مطرح بودند اما تاکید داشتند کسی پی مطرح کردن ایشان نباشد، “آن‌چه لازم است الآن گفته شود وحدت حوزه است. حوزه باید حفظ شود. هیچ نامی اشاره‌ای از من نباشد.” «۵۲» شاه با تسلیت به آیت‌الله حکیم در نجف کوشید تا مرجعیّت به خارج ایران انتقال یابد.
علی امینی که پس از شریف‌امامی به نخست‌وزیری رسیده بود، برای جلب همراهی علما به قم آمد و از جمله کسانی که موفق به دیدار با آنان شده امام خمینی بود. امام، در این دیدار انتقادات تند و توصیه‌هایی را به نخست‌وزیر شاه فرموده بودند«۵۳» که با سایر علما متفاوت بود و خبر آن در حوزه پیچید«۵۴».
در مهرماه ۱۳۴۱ لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی مورد تصویب دولت قرار گرفت که طبق آن سه شرط مسلمان بودن، سوگند به کلام‌الله مجید و مرد بودن رای‌دهندگان و انتخاب‌شوندگان حذف شده بود تا زمینه حضور بهائی‌ها فراهم شود. به دعوت امام خمینی، در منزل حاج شیخ عبدالکریم حائری (موسسه حوزه علمیه قم) جلسه‌ای با حضور آیات طراز اول قم برگزار شد و تصمیم بر آن شد که تلگرافی به شاه ارسال کرده مخالفت مراجع قم را با مصوبه اخیر دولت ابراز نمایند«۵۵». شاه تلگراف را به دولت ارجاع داد، امام در تلگراف دیگر به عَلَم نوشتند:”مجدداً به شما نصیحت می‌کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن واحکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید؛ و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید؛ والّا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.” «۵۶» پیام محکم امام در شرایط آن روز بی‌نظیر بود.
رژیم شاه و دولت عَلَم، به تهدید و تبلیغات علیه روحانیت روی‌آورد و عَلَم صراحتا گفت: “دولت از برنامه اصلاحی که در دست اجرا دارد، عقب‌نشینی نمی کند.” اما پیام‌ها و سخنرانی‌های امام و دیگر علما، این حرکت اعتراضی را چنان میان مردم گسترانده بود که برای حکومت چاره‌ای جز تسلیم باقی نماند.

قیام پانزده خرداد

اندکی پس از غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی، این بار شاه خود به میدان آمد و طرحی با عنوان “انقلاب سفید” یا ” انقلاب شاه و میهن” با اصولی شش‌گانه اعلام کرد. امام خمینی به جلسه‌ای با علما تشکیل می‌دهند و نماینده‌ای به دیدار شاه می‌فرستند. از نتایج مذاکرات امام درمی‌یابند که با اجرای اصول انقلاب سپید، زمینه برای نفوذ بیش‌تر امریکا و اسرائیل به ایران مساعدتر می‌شود. ایشان در بیانیه‌ای صریح چهار روز پیش از رفراندوم، آن را مخالف اسلام و قانون اساسی قلمداد می‌کنند«۵۷». پس از انتشار این پیام، بازار تهران تعطیل شد و دانشجویان دانشگاه تهران دست به راهپیمایی زدند. چند روز پیش از رفراندوم، شاه به قم سفر کرد امّا به دلیل توصیه امام شهر تعطیل شد و استقبال سردی از شاه صورت گرفت و خودشان هم راضی به دیدار با شاه نشدند«۵۸».
رفراندوم در ۶ بهمن انجام شد و ۸ بهمن ماه آغاز ماه رمضان بود. امام برای اعلام انزجار از شاه و عملکردهای او مساجد را تعطیل اعلام کردند. در روز عید فطر، امام در سخنرانی خود شاه را به تمکین در برابر اسلام و علما دعوت کردند«۵۹».  شاه هم معترضان را به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد. امام برای پیش‌گیری از اقدامات شاه و گستراندن دامنه انقلاب به همه لایه‌های جامعه، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند«۶۰».
۲ فروردین ماه سال ۱۳۴۲، سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) منزل امام مجلس عزا برقرار بود. تلاش ماموران برای برهم زدن مجلس با واکنش امام بی‌نتیجه باقی ماند «۶۱». عصر همان روز، در اثنای مجلس دیگری در فیضیه، ماموران موفق به ایجاد اغتشاش شدند. زد و خورد با ماموران مخفی شاه بالا گرفت و با پیوستن ارتش به غائله، بسیاری از طلاب و مردم را زخمی و گلوله‌باران کردند و به مقدسات اسائه ادب نمودند. نظیر همین اتفاقات، همان روز در مدرسه طالبیه تبریز روی داده بود. در پی این حوادث، امام برای حضور در فیضیّه به راه افتادند اما حاضران در منزل مانع خروج امام شدند. همان‌جا برای حاضران سخنرانی و از جدّی شدن مبارزه صحبت کردند«۶۲». “دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا می‌خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.” «۶۳» امام در سخنرانی روزهای بعد خود از سکوت بزرگان گلایه می کنند:”امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است”. روز بعد  بیانیه‌ای را منتشر می‌کنند و به صراحت از علما می‌خواهند که تقیّه را رها کنند و می‌افزایند: “من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‌های مامورین شما حاضر کرده‌ام.” «۶۴»
در مدت باقی مانده به محرّم یاران امام مردم شهرهای مختلف در سراسر ایران را برای اعتراض به حکومت سامان می‌دهند. این در حالی بود که حکومت مقابله خود را شدّت بخشیده بود. امام از نخستین کسانی هستند که درباره خطر اسرائیل هشدار می‌دهند«۶۵».
در شرایطی که ساواک از سخنرانان برای عدم تعرّض به شاه و اسرائیل تعهّد گرفته بود، امام در عاشورای سال ۱۳۴۲ در سخنرانی خود به شدّت به شاه و دخالت‌های اسرائیل انتقاد کردند«۶۶». همان شب امام دستگیر شدند و از قم به تهران اعزام شدند. این موضوع باعث قیام در تهران و ورامین شد. خبرها حکایت از احتمال اعدام امام داشت بنابراین سیل اعلامیه‌ها، تلگراف‌ها و نامه‌ها از سوی مراجع داخل و خارج و شخصیت‌های ملی و مذهبی، دستگاه حاکم را محاصره کرده بود«۶۷». این فشارها باعث آزادی امام و انتقالشان به منزلی در تهران در ۱۲ مرداد ماه شد«۶۸».
پس از عدم موفقیت برای تعهد گرفتن از امام، دولت حسنعلی منصور که مخالف اقدامات دولت قبلی بود، امام خمینی را در ۱۶ فروردین ۱۳۴۳ آزاد کرد. دو روز بعد روزنامه اطلاعات از همراهی روحانیت با شاه نوشته بود که امام گفتند: “خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد.” «۶۹»

اعتراض به کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه

۲۱ مهرماه ۱۳۴۳ لایحه کاپیتولاسیون در مجلس تصویب شد. خبر که به امام رسید، پیام هشدارآمیز صادر کردند و در سخنرانی خود اینگونه فرمودند: ” ما را فروختند، استقلال ما را فروختند … ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام … ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟!” «۷۰»
امام در ۱۳ آبان‌ماه با چند روز تاخیر به دلیل برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا دستگیر و به ترکیه تبعید شدند. اقامت امام خمینی در ترکیه یازده ماه به درازا کشید و در این مدت فشارهای روانی و جسمی برای وادار کردن امام به سازش وارد کردند. کتاب تحریر الوسیله در همین ماه‌ها نگاشته شد. ۱۳ دی‌ماه مصطفی فرزند امام هم که از روز تبعید دستگیر شده بود به ترکیه تبعید شد. در ترکیه هم‌بحث امام شده بود«۷۱».

سال‌های نجف

امام و فرزندشان مهرماه سال ۱۳۴۴ به نجف تبعید شدند. نحوه انتقال امام به عراق، به گونه‌ای بود که به نظر پایان تبعید ایشان می‌آمد و حکومت در نظر داشت امام در حوزه نجف و در فضای دور از سیاست آن منزوی شود.
با اصرار زیاد طلبه‌ها درس خود را آغاز کردند و در عین حال دوستان انقلابی خود در ایران را توصیه به صبر می‌کردند«۷۲». در آن سال‌ها، روابط ایران و عراق، رو به تیرگی گذاشته بود. رژیم عراق، حضور امام را در کشور خود را فرصت مناسب برای فشار بر حکومت ایران می‌دانست اما امام نهضت‌شان را وجه‌المصالحه روابط ایران و عراق نکردند، برای مثال پیشنهاد مصاحبه با رادیو و تلوزیون عراق را رد کردند.
پیگیری فعالیّت‌های نهضت در نجف با وقفه‌ روبرو نشد. امام چهار روز پس از ورود به نجف در دیدار با آیت‌الله سید محسن حکیم، وی را به قیام فرا خواندند«۷۳». فروردین ۱۳۴۶ در اعتراض به لوایحی که قوانین ضد اسلامی داشت به هویدا نامه‌ای با لحن تند نوشتند«۷۴» و چند روز بعد به پیامی برای ادامه نهضت صادر کردند: “در مقابل ظلم تسلیم نشوید. این‌ها رفتنی هستند و شما باقی هستید.” «۷۵»
ایشان در پیامی در ۱۷ خرداد، به مناسبت جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، فتوایی دایر بر حرمت هر گونه رابطه تجاری و سیاسی دولت‌های اسلامی با اسرائیل و حرمت مصرف کالاهای اسرائیلی در جوامع اسلامی را صادر کردند«۷۶». یک سال بعد، در شهریور ۱۳۴۷، امام فتوای مشهور خود مبنی بر جواز پرداخت صدقات و زکات را به چریک‌های فلسطینی صادر کردند«۷۷». این نخستین فتوای مهم یک مرجع شیعی است که پرداخت زکات و صدقات را به مسلمین غیرشیعه تجویز می‌نمود. امام در طول اقامت در نجف هر روز سه ساعت به زیارت و عبادت در حرم می‌پرداختند و این تنها دل‌خوشی ایشان در مقابل مخالفت‌ها با فعالیت‌های انقلابی‌شان بود. در بهمن‌ماه ۱۳۴۸ درس ولایت فقیه را شروع کردند. شاگردان امام جزوه‌ها را به عربی ترجمه کردند و به کشورهای عربی رساندند«۷۸».
در جریان مبارزات، یکی از فعالیت‌های امام ایجاد رابطه با دانشجویان برای از بین بردن ذهنیّت منفی آنان نسبت به روحانیت بود. در نامه‌ای نوشته بودند: “اینجانب با زحمات طاقت‌فرسا می‌خواستم سو ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما(مخصوصا) تحصیل‌کرده و دانشگاهی را نسبت به علمای دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضی نیستند.” «۷۹»
در شرایطی که در ایران مبارزه مسلحانه از محبوبیت زیادی برخوردار بود، بارها از امام اجازه خواسته بودند اما ایشان نپذیرفتند. در این اوضاع سازمان مجاهدین خلق اعلام مبارزه چریکی کرد و سیل تقاضاها و نامه‌ها به نجف برای حمایت امام از این گروه سرازیر بود. آقایان منتظری، طالقانی، مطهری و سید احمد خمینی هم امام را تشویق به دفاع از این گروه کرده بودند«۸۰». امام درباره نماینده سازمان که بیست روز برای امام از سازمان گفته بود، گفته بودند: “آمده بود که تایید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می‌خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست و شما نیروی خودتان را از دست می‌دهید و کاری هم ازتان نمی‌آید.” «۸۱»
با اوج گرفتن اختلافات ایران و عراق در دی ۱۳۵۰، اخراج ایرانیان مقیم عراق از سر گرفته شد. امام در سخنرانی خود تهدید کرده بودند که از عراق خواهند رفت«۸۲». نماینده حکومت برای عذرخواهی خدمت امام رسید «۸۳» و اخراج ایرانی‌ها متوقف شد.
در مهر ۱۳۵۲ ایران غرق در برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود در حالی که در صهیونیست‌ها به فلسطین حمله‌ور شده بودند. امام در پیام‌هایی به مردم و سران کشورهای اسلامی آن‌ها را به یاری مردم مظلوم فلسطین فراخواندند. ایشان در پیام خود درباره جشن ۲۵۰۰ ساله آورده‌اند: “جشن برای شاهان خونخواری که نمونه آنان امروز مشهود است. مسلمین برای مجد و عظمت اسلام و آزادی فلسطین در خاک و خون می‌غلتند ولی شاه ایران برای رژیم مبتذل شاهنشاهی جشن و سرور بپا می‌کند.” «۸۴»
در ۱۷ خرداد ۱۳۵۴، ماموران با حمله به مراسم سالگرد ۱۵ خرداد، ۳۵۰ نفر از طلبه‌ها دستگیر شدند. چند روز بعد هم حکومت عراق به حوزه نجف حمله برد. امام به رئیس جمهور عراق اعتراض کرده بودند. امام در نامه‌ای دیگر نوشته بودند: “که چیزی که مرا رنج می‌دهد بی‌تفاوت بودن نجف است راجع به قضایای قم و احیانا طرفداری از مخالف.” «۸۵»
سال‌های نجف برای امام به سختی می‌گذشت. “من نمی‌دانم با این جو نجف چه کنم؟ هر قدمی که بردارم، با مخالفت و کارشکنی عده‌ای از آخوندهای نجف مواجه می‌شوم، اگر در برابر حکام بعث برخورد تند و قاطع بکنم، فورا در نجف سرو صدا راه خواهند انداخت که می‌خواهد حوزه نجف را برهم بزند! اگر در برابر بعث‌ها سکوت کنم، می‌گویند با آن‌ها ساخت و پاخت کرده است!” «۸۶»

اوج گرفتن نهضت

اول آبان ۱۳۵۶ خبر درگذشت سید مصطفی، فرزند امام، بدون سابقه بیماری موجب حیرت شد. دکتر گفته بود که وی را مسموم کرده‌اند، امام اجازه کالبدشکافی را ندادند. ضمنا نگذاشتند دروس حوزه تعطیل شود«۸۷». در پیام‌شان در مورد این  نوشته بودند: “ما با گرفتاری عظیم و مصیبت‌های دلخراشی مواجه هستیم که باید ذکری از مصایب شخصی نکنیم.” «۸۸» لحن پیام امام، شاه را به خشم آورد و دستور داد در مقاله روزنامه اطلاعات به امام حمله کنند«۸۹». مردم در اعتراض به جسارت به امام، در قم قیام کردند که با سرکوب مواجه شده بود. امام در نجف سخنرانی آتشین کردند و پیامی برای ادامه نهضت دادند«۹۰».
شهرهای ایران در چهلم شهدای شهرهای پیشین ملتهب می‌شد و امام برای هر کدام از این اتفاقات پیام می‌دادند. در یکی از این پیام‌ها نوید پیروزی می‌دهند: “من به ملت ایران با این بیداری و هوشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بی‌مانند نوید پیروزی می‌دهم؛ پیروزی توأم با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توأم با استقلال و آزادی؛ پیروزی توأم با قطع ایادی اجانب و چپاولگران؛ پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاه‌روی پهلوی.” «۹۱»
تظاهرات مردم به مناسبت‌های مختلف ادامه داشت تا اینکه در اوج سرکوب رژیم شاه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تظاهرات مردم در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شد. امام نوشتند: “ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت آشتی ملی می‌خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید.” «۹۲»

نوفل لوشاتو

با اوج گرفتن فعالیت‌های امام، ماموران حکومت عراق خانه امام را محاصره کردند و رفت و آمد به آن را قطع کردند. با افزوده شدن فشارها تصمیم گرفتند که از طریق کویت به سوریه بروند چون رابطه عراق و سوریه تیره بود«۹۳». در مرز کویت ۱۰ ساعتی معطل ماندند اما کویت با ورودشان موافقت نکرد«۹۴». تصمیم گرفته شد که به پاریس بروند. امام به پاریس رفتند ولی یک فرستاده به سوریه فرستاده بودند تا موافقت حافظ اسد را برای اقامت در سوریه کسب کنند که او هم استقبال کرده بود«۹۵». 
امام در نوفل لوشاتو در مصاحبه‌ با خبرنگاران و سخنرانی‌هایشان به شرح اوضاع ایران و مقاصد نهضت مردم می‌پرداختند. در همین ایام فرح در سفر به کربلا با آیت‌الله خویی دیدار کرد. این موضوع مثل بمب صدا کرد. امام صحبت کردن درباره این دیدار را حرام اعلام کردند«۹۶».
تلاش‌هایی برای انحراف قیام مردمی صورت می‌گرفت، از مطرح کردن سلطنت به جای حکومت تا اجرای قانون اساسی و احیای مشروطه. اما امام بر رفتن شاه تاکید داشتند. ادامه قیام مردمی و پیام‌ها و سخنرانی‌های امام و اتفاقاتی نظیر کشتار ۱۳ آبان و تظاهرات تاسوعا و عاشورا با رهبری امام خمینی شاه را مجبور به خروج از کشور کرد.
بختیار پس از رسیدن به نخست‌وزیری تلاش کرد تا در پاریس با امام ملاقات کند تا به تفاهم برسند. امام شرط ملاقات را استعفا اعلام کردند. این دیدار انجام نشد و توطئه‌ای دیگر به شکست انجامید«۹۷».

تلاش‌ها داشت به ثمر می‌نشست. بالاخره پس از سال‌ها دوری از وطن، امام ۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ وارد ایران شدند و در ۱۵ بهمن‌ماه بازرگان، را نخست‌وزیر دولت موقّت و مامور تشکیل کابینه کردند و از مردم خواستند که از وی حمایت کنند. امام با صدور اطلاعیه‌ای در مورد حکومت نظامی ۲۱ بهمن، آن را خدعه خواندند و از مردم خواستند که به آن اعتنا نکنند که این اقدام باعث به ثمر نشستن نهضت و پیروزی انقلاب اسلامی شد.
۱۰ اسفندماه، از تهران به قم رفتند تا در آن‌جا مستقر شوند، مردم تا کیلومترها به استقبال آمده بودند«۹۸». از همان ابتدا امام بر برگزاری رفراندوم اصرار کردند که نهایتا در رفراندوم ۱۰ فرودین ۱۳۵۸ مردم در رایی قاطع به جمهوری اسلامی آری گفتند.
جلوگیری از انحلال ارتش که خواسته تعدادی از انقلابیون بود «۹۹»، مدیریت غائله خرمشهر، مهاباد، کردستان و پاوه، تلاش برای تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و حل چالش‌های آن، حمایت از اشغال سفارت آمریکا، موافقت با استعفای دولت موقت، اعلام فرمان تشکیل جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین و پایان بخشیدن به غائله هواداران آیت‌الله شریعتمداری از مهم‌ترین اقدامات امام در سال اول انقلاب بود.

در ۲۹ دی‌ماه وصیت‌نامه جدیدشان را نوشتند و آقایان منتظری و پسندیده را وصی خودشان قرار دادند«۱۰۰». چند روز بعد به دلیل عارضه قلبی به بیمارستانی در تهران منتقل شدند. نظر پزشکان به جراحی بود، امام مخالفت کردند و قبول کردند که داروها را منظم استفاده کنند «۱۰۱». پس از دو ماه، امام بهبود پيدا كردند و پزشكان صلاح نديدند كه دوباره در قم اقامت كنند و تأكيد نمودند كه در اطراف بيمارستان قلب منزلي براي امام گرفته شود و علاوه بر آن به تشخيص پزشكان الزاماً مي‌بايست در شمال تهران كه از هواي مناسب برخوردار است سكونت داشته باشند
ظهور و سقوط بنی‌صدر، کودتای نوژه، اختلافات بین مسولین، ترورهای منافقین و جنگ تحمیلی عراق از مهم‌ترین موضوعاتی بود که امام با مدیریت خود کشور را در سال‌های نخست انقلاب به پیش بردند.
در فروردین ۱۳۶۵ قلب امام برای لحظاتی ایستاد، تلاش پزشکان ممکن بود که به نتیجه نرسد اما ناگهان قلب در آخرین شوک بازگشت «۱۰۲». در بیمارستان در جریان ملاقات آقای خامنه‌ای گفته بودند: قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، “اشدّا علی الکفّار رحماء بینهم” باشید و اگر با هم بودید، هیچ کس نمی‌تواند به شما آسیبی برساند.” «۱۰۳»
پس از این ماجرا، اتفاقات سختی را امام مدیریت کردند. جریان قائم‌مقام رهبری و موضوع باند سید مهدی هاشمی، مک‌فارلین و حاشیه‌های آن، مباحث مربوط به قطع‌نامه و پایان جنگ، اختلافات در حزب جمهوری و مسولان، کشتار حجاج ایرانی، عمیق شدن اختلافات سیاسی، حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری و انتشار کتاب آیات شیطانی از اهمّ این اتفاقات است.

در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۸ پزشکان وجود سرطان معده را تایید کردند«۱۰۴». در دوم خردادماه امام تحت عمل جراحّی قرار گرفتند. در ۱۰ خردادماه به هاشمی رفسنجانی گفتند که در بازنگری قانون اساسی تسریع شود «۱۰۵». شبانگاه سیزدهم خرداد روح امام برای همیشه آرام گرفت.